Wednesday, February 28, 2007

وقتي هوا برفي بشه
چشماي من ابري بشه
دل تو آفتابي بشه
چي كم داريم رنگين كمون پيدا بشه ؟

امروز كه تو امتحان دادي و
فردا كه من
جمعه كه تو مسابقه دادي و
شنبه كه من
نقطه ته خط پاراگراف امسال بگذاريم و
رمان كه نه
دايرة المعارف هفتاد جلدي را شروع كنيم
هان ؟

Monday, February 26, 2007

برف كه مي آيد
تو مي روي
شب كه مي رود
تو مي آيي
راستش را بگو
تو خورشيد نيستي ؟

Thursday, February 15, 2007

ديروز
وقتي درد را فرياد خاموش مي كشيدم در چشمانت
نفهميدي
كه اعتياد به بوسه هايت
زندگانيم را خمار مي كند

Wednesday, February 14, 2007

پاره شدن برگ هاي تقويم
جرم گذشته را سنگين مي كند
براي فردايي كه
هنوز امروزم و
تو نيستي

Tuesday, February 13, 2007

لحظه ي فردا شدن
با بوي تو
يا مقلب القلوب مي خوانم
به تحويل سال چقدر مانده ؟

Friday, February 9, 2007

I'm a berry
With my own cherry
Going by ferry
To somewhere merry

Thursday, February 8, 2007

I'll climb
Up to the shine
But not in line
Just like a vine
Round a tall pine

Tuesday, February 6, 2007

آنتن موبايلم كه زياد و كم مي شود
نوار قلبي را گزارش مي دهد
دكتر مخابرات هم كه هيجان را ممنوع كرده
اقدامات مقتضي را انجام مي دهد

تو شكلات دوست داري
من اما با اينكه از ته ليوان شكلاتي شده بيزارم و
به جعبه ي شكلاتي شده لعنت مي فرستم
عاشق توام كه شكلات مي خوري و دود سيگار خاموشت را
به كتاب شكلاتي فوت مي كني

Tuesday, January 16, 2007

تو
خداي خورشيدي
كه طلوع مي كني
از شرق يا غرب
شمال يا جنوب
و زندگي مي بخشي
به روز خورشيد از شرق بر آمده

من در غياب تو
شادم
به شادمانه ي غيابم
در تو

دلم
شيرين
شور مي زند
باز هم
در نبودت
عاشقت شده ام

تو
پنجمين آتش چهارگانه ي مقدسي
كه به جاي پرستيده شدن
مردگان خاكستر مي كني

نمي دانم
تو چه جور پيرمردي هستي
كه نه از كار مي افتي
نه آلزايمر مي گيري
.
ربات زنگ زده
فقط حافظه اش راجيرجير مي كند
كاش به جاي 0 و 1
1 + 1
بودي

پيرمرد لب گور
دست گل ملاقاتيش را
براي سنگ قبرش نكه داشت

آتش تو
خاكسترمرگ به باد مي دهد
يا ققنوس ؟

امروز در آغوش تو
اكسير حيات را يافتم
تنم هنوز بوي تو را دارد

تو
وقتي خوابي
يا حتي در بيداري
ناب ترين روياي مني

قرص هاي خواب
اس ام اس هاي بي جواب
كابوس هاي پر تب و تاب
حباب مي شوند
وقتي تو باشي

در شب هاي برفي
وقتي در اتوموبيلت تنها نشسته اي
خاطره پاك كن را با دور تند روشن كن
و تا آخرين سرعت بران
شهاب را كه ديدي
بايست
و براي آخرين بار برايم دست تكان بده

نمي دانم
اگر در يك شب برفي
بدون آن پالتوي كهنه
از كنارت بگذرم
مرا مي شناسي ؟

ديشب
وقتي نبودنت نفس هايم را به شماره مي انداخت
يا نمي دانم
شايدوقتي تنين اسمت تا سرانگشتانم مي رفت
دوباره عاشقت شدم

تو كه مي خوابي
دنيا تمام مي شود
من اما خود را
به نفس هاي تو بند مي كنم تا سپيده
معلق در نيستي
تاب مي خورم