Saturday, December 23, 2006

تو در آن سوي ديوارها به خواب رفته اي
من اما با تو سخن خواهم گفت
تا سپيده
كه سر بر سينه ي تو
هم نفس شوم با نيستي

آلودگي اين منٍ پر دود
هواي تو را اينورژن كرده
اشك ريزي دو چشم و
سوزش تنها دلم
چاره باران است
ببارم آفتابي مي شوي ؟

تو در بستر خود
به اميد آينده
من در بستر خويش
در حسرت گذشته
تو مردانه مي خوابي
من زنانه مي گريم
زناشوئي اين زندگي اما
...
من مردانه به بستر مي روم
گرم و ساكت و بي تفاوت
تو زنانه سر مي گذاري بر بالين
سرد و پر حرف و سوزناك
من خوابهاي آسان مي بينم
و تو كابوس
تو ستاره مي شماري
و من پول
تو زيبايي
و من زشت
من خورناس مي كشم
و تو درد
تو به يلداي پارسال مي انديشي
و من به يلداي فردا
من مي خوابم
و تو بيداري
تو مي شتوي
و من كر
تو مي بيني
و من كور
تو خوبي
و من بد
اما
...
اين شعر است
و شاعر موجود غريبيست
بلند پرواز و رياكار
و من هر بار غريبانه
ايده ي تازه درام او مي شوم
و منفور مي شوم تا
داستان جاني بگيرد
آخر سر
هيچ كس به خود زحمت نمي دهد
تا به ياد بياورد
كه من هم
آدم ام
و هيچ كس باور ندارد كه
من هم
با غصه به خواب مي روم
اين گونه
هميشه تراژدي من
ميان درام هاي شاعر
گم مي شود
و شعر بي رحمانه
تمام مي شود

Monday, December 18, 2006

" يه چيزي رو بايد ببرم جايي "
آفرين شهروند نمونه
منو درست سر ساعت 9 گذاشتي

در را كه ببندم
تو آنجا مي ماني
من اما به فكر روزهايي كه
آنجا مي ماندم
تا تو در را ببندي

جاي نيوتن خالي
كه ببيند
چگونه تو
در تمام دنياي من
قانون سومش را
نقض مي كني

اينجا مه است
با ماهي كه هنوز نتابيده
هيچ مي داني
از زمان خورشيد
ستاره ي سهيل شده اي ؟

لحاف بنفش كه مي كشم
انگور مي شوم
با شراب 28 روزه

آسمان سفيد باشد
يا خاكستري
يا حتي آبي
.
خورشيد آن بالا باشد
يا درنيمه
.
هواي تو قطبيست

كيسه ي آب گرم
يا دستان تو
حتي اگر هم باشند
مرا گرم نمي كنند

شايد
بعضي وقت ها
اس-ام-اس

Thursday, November 23, 2006

افتتاحيه



تولدم مبارك